آيا تلويزيون يك دين جديد است؟

نويسنده:آنت كوپر/ ترجمه: احمد شاكرنژاد




درآمد مترجم

متن زير معرفي نوشتاري است كه در زمينه‌ي دين و ارتباطات نگاشته شده و در آن مسئله‌اي مربوط به قرن حاضر، يعني نسبت به دين و رسانه طرح شده است. مولف اين نوشتار از افرادي است كه سخناني جديد در اين حوزه دارد و نسبت دين و رسانه را به دقت موشكافي كرده و در كنار تحليل‌هايي در اين خصوص، آفات آن را بر شمرده است. از جمله‌ي اين آفات مواردي چون تبديل شدن تلويزيون به دين مردم، جايگاه قدسي يافتن آگهي‌هاي بازرگاني، فروختن معنويت از طريق رسانه، درست به كار نگرفتن اين ابزار توسط متوليان دين و … است. اين مولف يعني كويينتين جي. شولتز، (1) استاد رشته‌ي ارتباطات در كالج كالوين، كتب و مقالات بسياري در اين باره نوشته كه مي‌توان به مواردي از آن اشاره كرد: ارتباطات به منزله‌ي يك دين؛ (2) رسانه، پست مدرنيته و مسيحيت؛ (3) مسئله‌ي خدا در علم ارتباطات؛ (4) ايمان، تعليم و تربيت و تكنولوژي ارتباطات؛ (5) تكنيك در وراي ايمان؛ (6) پيوستگي پريشان اونجليست‌ها با رسانه؛ (7) درام تلويزيوني به منزله‌ي متني مقدس؛ (8) تلويزيون سكولار به منزله‌ي ديني عامه‌پسند؛ (9) بررسي و تحليل تله ونجليسم؛ (10) سياست‌هاي پخش برنامه‌هاي ديني (11) و ...
مولف اين جستار، كه در آن به معرفي كتابي از كويينتين جي. شولتز و برخي از دغدغه‌هاي او پرداخته، به شكلي دردمندانه وضعيت دين و رسانه را در جامعه‌ي مسيحي بيان كرده است. سخن اصلي او را مي‌توان اين گونه خلاصه كرد كه اگر متوليان دين در جامه از رسانه به درستي در راستاي مفاهيم ديني بهره نبرند، رسانه با برخي از كاركردهاي سكولار خود، جاي دين را در ميان مردم مي‌گيرد. توجه به برخي از مطالب اين جستار مي‌تواند درباره‌ي نحوه‌ي ارتباط دين و رسانه‌ي تلويزيون، به نكاتي اشاره كند كه جامعه‌ي ما نيز بدان مبتلا است.

رسانه بخش فراگيري از فرهنگ ماست ولي آيا جاي خدا را اشغال كرده است؟‌آنت كوپر (12) به اين موضوع مي‌پردازد:

سال گذشته، يك روز من در حال گشت در كتابفروشي اتحاديه‌ي دانشجويي بودم و كتابي پيدا كردم كه نام آن ايمان ارتباطي در عصر تكنولوژيك (انتشارات سنت‌پل، 1989) (13) بود. آن را خريداري كرده و در قفسه‌ي كتابخانه‌ام گذاشتم. كريسمس به سراغش رفتم و چند فصل از آن را خواندم. اين كتاب جذاب و سرشار از بحث و جدل درباره‌ي فرهنگ و مسيحيت بود. فصلي كه مرا بيشتر به فكر واداشت مربوط به مسيحيت و رسانه بود. دو سخنران ديدگاهشان را درباره‌ي اين موضوع بيان داشته بودند كه چگونه جامعه‌ي غرب در طول يكصد سال گذشته، به جاي پيروي از دين جمعي، به سمت پيروي از رسانه‌ي جمعي حركت كرده است. يك اظهارنظر بسيار جالب اين بود كه تلويزيون جانشين تقش دين در زندگي بسياري از مردم شده است.
استدلالي كه سخنرانان در تأييد دين جديد بودن تلويزيون ارائه دادند عبارت بود از:
1. شكلي از مرجعيت (14) كه مردم آن را قبول دارند؛
2. جايي كه خيلي از نمادها، نشانه‌ها و اسطوره‌ها براي زندگي‌مان ايجاد مي‌شود؛
3. جايي كه مي‌توانيم شاهد انعكاس يافتن واقعيت اجتماعي‌مان و تأييد آن باشيم. مثالي كه براي پشتيباني از اين استدلال ارائه شده اين بود كه ما كلمات گويندگان اخبار تلويزيون را اغلب به گونه‌اي باور مي‌كنيم كه گويي آنان روحانيون ديني هستند. من بعد از اين كه دوستانم، به خاطر ندانستن اين كه در فلان برنامه‌ي كذايي چه كساني نقش ايفا مي‌كنند يا چه اتفاقي مي‌افتد، مثل كودكي مرا دست انداختند، حالا مي‌توانم با اين ايده كه تلويزيون، ديني جداگانه است، ارتباط برقرار كنم. بعدها من جدا تصميم گرفتم كه درباره‌ي اين دنياي تلويزيون چيزهايي بياموزم و سعي كردم هر چيزي را كه همه از تلويزيون تماشا مي‌كنند، ‌تماشا كنم. سخت بود ولي عاقبت موفق شدم تا به حد كافي گفتمان حاكم بر تلويزيون را دنبال كنم. با اين وجود نمي‌توانم واقعاً بگويم كه مشاهده‌ي تلويزيون خلايي را در زندگي من پر كرد ولي باعث شد كه احساس بهتري به من دست دهد؛ چرا كه من قسمتي از يك جماعت بودم ولي غير از اين چيز ديگري براي من نداشت.
تلويزيون به عنوان يك دين، واقعيتي غم‌انگيز است؛ زيرا مناسك عبادي آن به ندرت مردم را خواه با رودرروشدن با آن‌ها و يا با امكان واكنش نشان دادن به آن چه مي‌بينند يا مي‌شنوند، مشاركت مي‌دهد. ما تلويزيون را روشن و مغز خود را خاموش مي‌كنيم. آگهي‌هاي بازرگاني يك نوع اونجليسم كالايي (15) است چون سعي در جذب ما دارد و به ما چيزي را پيشنهاد مي‌دهد كه بدون آن گويا نمي‌توانيم كاري از پيش ببريم.
برنامه‌هايي مانند Neighbours (همسايه‌ها) با نظر به نواحي برون شهري استراليا، جايي كه خيلي از افراد به هم ديگر كمك مي‌كنند، ما را به نوعي تبشير مي‌كنند. بدين شكل اين آسان است كه ببينيم چگونه تلويزيون مي‌تواند براي جامعه چيزي را تأمين كند كه ما با از دست دادن دينمان آن را از دست داده‌ايم.
مطابق كتاب ايمان ارتباطي در عصر تكنولوژيك به مسيحيان ممكن است اين گونه نگريسته شود كه در دو فرهنگ ديني غوطه مي‌خورند؛ يكي كليسا و ديگري تلويزيون، نمي‌گويم كه هر كسي (خواه مسيحي يا غير مسيحي) عملاً به تلويزيون به عنوان دين خود مي‌نگرد ولي اگر بعضي عناصر وجود داشته باشند، آن گاه تلويزيون مي‌تواند يك تأثير عميق ديني روي فرد داشته باشد.
حال ما به عنوان مسيحياني كه تفاوت بين اين دو فرهنگ ديني را دريافته‌ايم، واكنش‌مان به تلويزيون چه خواهد بود؟ نويسنده دو واكنش اصلي را پيشنهاد كرده است. اصرار بر رد آن ‌و اصرار بر اثر متقابل بر آن. كساني هستند كه فكر مي‌كنند تلويزيون وقت ما را هدر مي‌دهد و ما را از واقعيت مسيحي بودنمان دور نگاه مي‌دارد. به اين علت اصلاً آن را تماشا نمي‌كند و كساني هستند كه فكر مي‌كنند تماشاي آن در حد كم لذت‌بخش و بي‌ضرر است پس به ميزان كمي تلويزيون تماشا مي‌كنند ولي واقعاً با آن چه كه تلويزيون با جامعه‌ي ما مي‌كند، موافق نيستند. هم‌چنين واكنش‌هاي ديگري نيز ممكن است يك مسيحي داشته باشد ولي به هر حال اين
امر مشهود است كه تلويزيون بخش عظيمي از جامعه‌ي امروز ماست و با آن تأثير متقابل دارد و از تلويزيون به عنوان راهي براي دستيابي به مردم استفاده مي‌كنند.
البته از اونجليسم تلويزيوني يا تبليغات براي كليسا حمايت نمي‌كنم؛ فقط دنبال دستاويزي هستم تا توجه مردم را جلب كنم. دانش‌آموزان و به ويژه افراد جوان درباره‌ي آگهي‌هاي تلويزيوني، بيشتر از رسانه‌هاي كتاب مقدس آگاهي دارند. بحث درباره‌ي آن است كه اگر رسانه‌هاي گروهي جاي نمادهاي اصلي و اسطوره‌ها را بگيرند، ما به عنوان كليسا نياز داريم كه ادعاي بازپس‌گيري آن نمادها و اسطوره‌ها را داشته باشيم. ما نمي‌توانيم اين كار را بكنيم و انتظاراتي كه از تلويزيون مي‌رود را ناديده بگيريم ولي ما به عنوان كليسا مي‌توانيم از پيام‌هايي كه در تبليغات و در برنامه‌هاي تلويزيون وجود دارد، استفاده كنيم تا موضوعات حائز اهميت را به مردم معرفي نماييم. گروه‌هاي جوان و يا اعضاي يك خانه مي‌توانند از يك برنامه به عنوان نقطه‌ي آغازي براي بحث و گفت‌وگو بهره برند؛ صفحات اين ابزار چندرسانه‌اي مي‌تواند به شكل گسترده در امر عبادت و پرستش به كار آيند. ما مي‌توانيم مردم را در هر جا كه هستند، ملاقات كنيم و سپس به عنوان فردي مسيحي به خاستگاه خود (يعني به تعاليم مسيحيت) اشاره نماييم. اين ايده بيشتر براي اشخاصي است كه مسيحيت را در فرهنگ و زندگي خود عجين مي‌دانند تا اشخاصي كه از طريق توجه به سنت، جايگاه مسيحيت را در اعصار و قرون گذشته فرض مي‌كنند.
البته استدلالاتي در دفاع از اين مطلب نيز وجود دارد كه رسانه و تلويزيون نبايد به كاري به كار مسيحيت داشته باشند،‌كليسا خانه‌ي خداست و عبادت پيش از مد روز بودن بايد مقدس باشد. تلويزيون وسيله‌اي كم مايه و سطحي است كه مي‌تواند به مسائلي مهم دست‌اندازي كند ولي خداوند چيزي است كه هميشه بادي در مركز توجهات باشد. در اين بين من با نويسنده‌ي كتاب موافق‌ام كه مسيح بايد به عنوان امري فوق فرهنگ (16) ترويج شود نه چيزي برخاسته از فرهنگ. اين بدان معني است كه عيسي مي‌تواند در فرهنگي وارد شود ولي با آن مخلوط نشود و مسيح، همان پسر خدا، باقي بماند. مسيح به عنوان يك يهودي در فرهنگ خود به ايفاي نقش پرداخت و حتي آن موقعي كه با مأموران وصول ماليات دمخور مي‌شد، قدم به فرهنگ‌هاي ديگر نيز گذاشت. شايد اگر او در جامعه‌ي ما متولد مي‌شد در خانه‌اش و در اوقات بيكاري تلويزيون تماشا مي‌كرد!؟ ولي من مطمئنم او مردم را وادار به پذيرش فرهنگي مي‌کرد كه در اصل به آن تعلق دارند و اين يعني پذيرش اين كه آنان فرزندان خدا هستند.
زمان خواندن كتاب ايمان ارتباطي در عصر تكنولوژيك، چيزي كه واقعاً در ارتباط با كليسا و رسانه مرا مجذوب خود ساخت، تقسيم‌بندي سترگي بود كه بين دو فرهنگ، يعني فرهنگ مدرن و فرهنگ كليسا، انجام شده بود (البته اگر بتوان آن دو را بدين نام خواند). به نظر مي‌رسد كه مسيحيان و افراد ديگر با دستان خالي انتظار دارند كه بتوانند پلي ارتباطي بين فرهنگ مدرن و كليسا ايجاد كنند بدون اين كه سنگي روي سنگ چيده باشند.
به نظر من صرف نظر كردم از اين حقيقت كه خيلي از افراد هنوز عبادت را با سروده‌هاي مذهبي و موعظه‌ها و به عنوان يك سبك عبادي ريشه‌دار مي‌نگرند، كاري احمقانه است ولي آيا لزوماً عبادت بايد اين گونه باشد؟
حرمت قائل شدن براي خداوند و براي كليسا مهم است و سنت ديني نيز يك روش براي ابراز ايمان و اعتقادمان است ولي راه‌هاي ديگري نيز وجود دارند. شايد كليسا به اين نياز داشته باشد كه نگاه دقيق‌تري به كيفيت زندگي مردم و اين كه چه شكل از پرستش با زندگي آن‌ها تناسب دارد، بيندازد. گرچه تلويزيون داراي خطاهاي زيادي است ولي بايد چيزهاي درستي نيز داشته باشد تا ميليون‌ها بيننده را هر روز به خود جذب كند.
* اين يادداشت از منبع زير برداشت و ترجمه شده است:
www.christis.org.uk/arcive/issue71/television.phpLastmodified:25thNovember2005

پي‌نوشت‌ها:

1. Quentin J. Schultze
2. "Communication as Religion: In Memory of James W. Carey." Journal of Media and Religion, Vol. 6 (No. 1, 2007): 1-15.
3. "He-Man and the Masters of the Universe: The Media, Post modernity, and Christianity." In Hans Boersma (ed.) Imagination and Interpretation (Vancouver: Regent Publishing Company, 2005).
4. "The 'God-Problem' in Communication Studies." Journal of Communication and Religion, Vol. 28, (March 2005): 1-22.
5. "Faith, Education and Communication Technology. "The Journal of Education & Christion Belief, Vol. 8 (No. 1, Spring 2004): 9-21.
6. "Technique over Virtue: The New Context for Communication in the Information Age. "The Journal of the Evangelical Homiletics Society, Vol. 2 (No. 1, June 2002): 4-30.
7. "Evangelicals' Uneasy Alliance with the Media." In Daniel A. Stout and Judith M. Buddenbaum (eds.), Religion and Mass Media: Audiences and Adaptations (Thousand Oaks, CA: Sage, 1996): 61-73.
8. "Television Drama as a Sacred Text." In John Ferre' (ed.), Channels of Belief: Commercial Television (Ames: Lowa State University Press, 1990): 3-28.
9. "Secular Television as Popular Religion." In Robert Ableman and Stewart M. Hoover, (eds.), Religious Television: Controversies and Conclusions (Norwood, NJ: Ablex Publishing Corporation, 1990): 239-248.
10. "Researching Televangelism." Critical Studies in Mass Communication, Vol. 5, No. 3 (September 1988): 271-275.
11. "The Politics of Religious Broadcasting." The Reformed Journal, Vol. 32 (October 1982): 19-22.
12. Annette Cooper.
13. Communicating Faith in a Technological Age (St Paul Publications, 1989).
14. authority
15. commercial evangelism
16. above culture
17. اين متن صرفاً انعكاس دهنده نظريات نويسنده و چارچوب تفكرات مسيحيت است و با نگاه مسلمانان مغير است.

منبع:رواق هنر و انديشه 37